آقایی نشسته بود، داشت تلویزیون می دید که یهو مرگ اومد پیشش...
مرگ گفت: الان نوبت توست که ببرمت...
مرد یه کم آشفته شد و گفت: داداش! اگه راه داره بی خیال ما شو، بذار واسه بعد!
مرگ گفت: نه، اصلا راه نداره!همه چیز طبق برنامه است. طبق لیستِ من، الان نوبت توست.
مرد گفت: حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره، بعد جونمو بگیر!مرگ قبول کرد و مرد رفت تا شربت بیاره... توی شربت 2 تا قرص خواب آور انداخت...
مرگ وقتی شربت رو خورد، به خواب عمیقی فرو رفت...
مرد وقتی مرگ خواب بود، لیست رو برداشت، اسمش رو پاک کرد و نوشت آخر لیست! و منتظر شد تا مرگ بیدار شه...
مرگ وقتی بیدار شد گفت: دمت گرم داداش! حسابی حال دادی، خستگیم در رفت...
به خاطر این محبتت من هم بی خیال تو می شم و می رم از آخر شروع به جون گرفتن می کنم!
نتیجه اخلاقی:سر هر کسی رو میشه کلاه گذاشت،الا مرگ رو!!
نظرات شما عزیزان:

پاسخ:ببااااشه بابا....اصلاتوخوبی،باشه؟؟؟قبول؟؟؟بعدشم ته بنیش درسگد بخون خانم...
پاسخ:مرسی...بااینکه وبتواشتباه وارد کرده بودی ولی لینک شدی...البته باآدرس درستی که خودم پیداش کردم..

پاسخ:برو بابا...به روزتر ازمن گیرنمیاری خانمی!!ولادرگیردرسم،همه که مثل تو بیکار نیستن!!آره دیگه به این خاطرسعی میکنم ماهی حداقل یه بار به روز شم،البته نظرات بایدچک بشن...بیخیال... (یانه ها مه زانم نظر بم!!!)
برچسبها: