لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

روزی به یه کوچه رسیدم که یه پیرمرد ازاون خارج شد....

پیرمرد بهم گفت:نرو...کوچه بن بسته...

ولی من گوش نکردم و رفتم و با چشمای خودم دیدم که کوچه بن بسته....

برگشتم...ولی وقتی به ابتدای کوچه رسیدم...پیرشده بودم...

 

میدونم قبلا اینو شنیده بودین...ولی بدنبودکه یادآوری کنم که همیشه به خودتون اعتمادنداشته باشین...گاهی باید به دیگران نیز اعتماد کرد...هرچندافراد مورداعتمادتون خیلی کم باشن...

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, | 23:9 | نویسنده : سارا |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.