لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

باچتر آبیت به خیابان که آمدی


حتماً بگو به ابر به باران که آمدی



نم نم بیا به سمت قراری که درمن است




از امتداد خیس درختان که آمدی!



امروز روز خوب من و روز خوب توست




با خنده روئیت بنمایان که آمدی



فواره های یخ زده یکباره واشدند




تا خورد بر مشام زمستان که آمدی



شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو




مانند ماه تا لب ایوان که امدی



زیبایی رها شده در شعر های من!




شعرم رسیده بود به پایان که آمدی



..پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه ام



...پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه ام




نه احتمال داشت نه امکان که آمدی




...گنجشگها ورود تو را جار می زنند




آه ای بهار گمشده ...ای آنکه آمدی! 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, | 18:51 | نویسنده : سارا |

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
 تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…

ولی افسوس
 مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, | 18:40 | نویسنده : سارا |

امروز آرزویم را در گوش قاصدک خواندم...
 به باد سپردم...

 قبل از اینکه چون قبلی ها...

خودش بر باد روند
...
 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, | 20:52 | نویسنده : سارا |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.